مقدمه
یکی از بهترین روشهای یادگیری زبان آلمانی، خواندن داستانها و قصههاست. با مطالعه این قصهها، شما میتوانید به تدریج مهارتهای خواندن و درک مطلب خود را بهبود بخشید. همچنین، قصههای کوتاه آلمانی به شما امکان میدهند تا با زبان روزمره و ساختارهای گرامری به صورت کاربردی آشنا شوید. البته قصههای آلمانی نه تنها برای تقویت زبانآموزی مفید هستند، بلکه دنیایی از افسانههای شگفتانگیز و داستانهای فرهنگی را در خود جای دادهاند. داستانهای آلمانی همواره جذاب و سرشار از معنا و مفاهیم عمیق بودهاند. این قصهها علاوه بر سرگرمی، به تقویت واژگان و مهارتهای زبانی کمک میکنند. با خواندن این قصهها، میتوانید زبان آلمانی خود را به طور طبیعی و لذتبخش تقویت کنید. مخصوصا که ما در سایت گوتا این قصه ها را همراه با وویس برای شما قرارداده ایم تا به تقویت مهارت شنیداری شما نیز کمک شود.
چرا قصههای آلمانی؟
افسانههای معروف آلمان مانند "شنل قرمزی" و "هانسل و گرتل" به شما کمک میکنند تا با فرهنگ و تاریخ آلمان آشنا شوید. زبان ساده و روان این قصهها مناسب برای تمامی زبانآموزان، از مبتدی تا پیشرفته است. کلمات و عبارات رایج در این داستانها به یادگیری سریعتر و کاربردیتر زبان آلمانی کمک میکنند.
Marie ist genervt./ ماری عصبانی است
Es ist Wochenende und sie hat endlich mal wieder einen freien Tag./ آخر هفته است و او بالاخره دوباره یک روز تعطیل دارد
Eigentlich war sie heute mit Paula verabredet./ در واقع او امروز با پائولا قرار داره
Die beiden wollten zusammen an dem neuen Song weiterarbeiten./ اونها میخواهند دوتایی روی آهنگ جدید کار کنند
Paula und sie spielen in einer kleinen Band./ او و پائولا در یک باند کوچک کار میکنند
Aber Paula ist leider krank und musste absagen./ اما پائولا مریض هست و مجبور شده (قرار) را کنسل کنه
Dabei hatte Marie den Tag schon voll durchgeplant./ درحالیکه ماری کل روز را اینطوری برنامه ریزی کرده بود
Jetzt sitzt sie gelangweilt auf der Couch und weiß nicht, wie sie die freie Zeit nutzen soll./ حالا اون کسل روی مبل نشسته و نمیدونه، چه جوری باید اوغات فراغتش را بگذرونه
In diesem Moment vibriert Maries Handy./ تو این لحظه موبایل ماری روی ویبره زنگ خورد
Es ist eine Nachricht von Leon, einem alten Schulfreund./ یک پیغام از لئون، از دوستهای قدیمی مدرسه اش بود
Er ist zurzeit in der Stadt und fragt, ob Marie vielleicht etwas mit ihm unternehmen möchte./ او الان در مرکز شهر هست و سوال کرده بود، آیا ماری میخواهد باهاش وقت بگذرونه
„Ja, warum nicht. Ich habe heute noch nichts vor“, schreibt ihm Marie und schickt ihm die Adresse von ihrer Wohnung./ "بله، چرا که نه. من تمروز برنامه ای ندارم"، ماری برایش نوشت و آدرس خونش را برایش نوشت
Einige Zeit später klingelt es an der Tür. Marie begrüßt Leon und bittet ihn hereinzukommen./ مدتی بعد زنگ خونه زده شد. ماری با لئون سلام و احوالپرسی کرد و ازش خواهش کرد که بیاد داخل
„Hast du zufällig einen kleinen Snack da?“, fragt Leon. Er hatte eine lange Zugfahrt hinter sich und ziemlich großen Hunger./"احتمالا یه اسنک کوچک داری؟"، لئون پرسید. او مدت زیادی با قطار تو راه بوده و طبیعتا خیلی گرسنه بود"
Marie nickt. „Es gibt noch etwas Schokokuchen.“ Leon ist begeistert. Er liebt Schokokuchen./ ماری سر تکون داد. "یه کم کیک شکلاتی هست". لئون خوشحال شد. اون عاشق کیک شکلاتی هست
Schnell hat er drei große Kuchenstücke aufgegessen./ خیلی سریع سه تا تکه بزرگ کیک را خورد
„Ok, jetzt bin ich satt. Also, was wollen wir machen?“, fragt Leon. Marie zuckt mit den Schultern./ ". اوکی، الان سیر شدم. خب، چیکار کنیم؟، لئون پرسید. ماری شانه بالا انداخت
Sie erzählt Leon von ihrem eigentlichen Plan mit Paula. Leon hört ihr aufmerksam zu./ او در مورد برنامه اش با پائولا برای لئون توضیح داد. لئون با دقت به او گوش میداد
„Das tut mir leid, da kann ich nicht helfen./ "متاشفم، نمیتونم هم کمکی کنم"
Ich habe gar kein musikalisches Talent“, antwortet er traurig./ "من اصلا استعداد موسیقی ندارم"، او با ناراحتی جواب داد
Marie lacht. „Kein Problem. Uns fällt schon noch etwas ein.“ Die zwei setzen sich aufs Sofa und überlegen./ ماری خندید. "عیب مداره. یک کار دیگه ای میکنیم" هر دو روی مبل نشستند و فکر کردند.